در مورد دورنمای این منطقه از جهان طی پنج سال آینده، قطعا پیشبینی حتی برای نیروهای انقلابی خاورمیانه بسیار دشوارتر خواهد بود. حتی همان خطوط متمایز و گسلهایی که در گذشته در خاورمیانه وجود داشتند، در شرایط انقلابی کنونی دیگر وجود ندارند. آیا پادشاهیهای سنی حوزه خلیجفارس تمایل دارند از انقلابیون در سوریه و شمال آفریقا حمایت کنند؟ شاید چنین باشد و شاید هم نه بهخصوص با توجه به اینکه سقوط مستبدینی مانند مبارک، بنعلی و قذافی ممکن است منتهی به روی کار آمدن دولتهای اسلامگرایی تحتتأثیر اخوانالمسلمین شود؛ دولتهایی که میخواهند پادشاهیهای نفتی منطقه بیشتر از غرب فاصله بگیرند و روی به حکومتهای مذهبی بیاورند، یا اگرچه این احتمال بعید بهنظر میرسد، چنانچه جنبشهای اصلاحطلب طرفدار غرب در این کشورها به قدرت برسند، برعکس تمایل خواهند داشت حاشیه خلیجفارس را به سوی دمکراسی و سکولاریسم پیش برانند.
چهکسی میتواند به اوضاع لبنان سروسامان دهد؟ آیا مسیحیان و شیعیان این کشور با تزلزل حکومت اسد که از اقلیتهای مذهبی حمایت میکند - و در مورد شیعیان - حزب الهر را مسلح کرده است، موافقند؟ آیا عراق باور دارد دمشق با دولت شیعی بغداد همراهی بیشتری دارد یا با همسایگان سنیاش و آیا رهبران عراق از اینکه تروریستها اینک همان کاری را با سوریه میکنند که پیشتر با عراق کرده بودند، احساس رضایت دارند و احساس انتقامجوییشان ارضا شده است؟
هیچکسی تاکنون درنیافته است افراطیون شیعه و سنی از غربیها بیشتر نفرت دارند یا از یکدیگر. آیا آنچه به خیابان عرب موسوم شده (اشاره به افکار عمومی کشورهای عربی)، بهخصوص در این عصر ارتباطات دائمی جهانی و با توجه به نفرت عمومی از فساد آشکار دیکتاتوریهای رو به احتضار عربی، خواهان آزادی است؟
در بحبوحه این اغتشاش، واقعیات مهمی وجود دارد که میتواند به آمریکا هم در تدوین سیاست خارجیاش در قبال منطقه کمک کند.
1. دولتهای عرب، چه در قالب استبداد فردی، یا پادشاهی یا حکومت مذهبی، همچنان ضداسرائیلی باقی خواهند ماند. این بدان معنا نیست که گروههای خاصی در آینده و در موقعیتهای ویژهای، با هدف ضربه زدن به دشمن مشترک، روابط خود را با اسرائیل تقویت نخواهند کرد، اما خاورمیانه عربی، در کل و به شکلی گسترده، همچنان از اسرائیل متنفر خواهد ماند. گرایشات ضدیهودی آشکار و صریح، خشم از قدرت اقتصادی و موفقیت اسرائیل و نارضایتی دیرپا از شکلگیری یک دولت یهودی در قلب خاورمیانه عربی، تمام تغییرات گذرا را تحتالشعاع قرارمیدهد؛ به همان اندازه که یک حکومت عربی، منتخب مردم باشد و تا جایی که به آرای مردم پایبند بماند، احساسات ضداسرائیلی همچنان بالا خواهد بود. مردمی بودن قدرت در خاورمیانه بهمعنای بالا بودن نفرت از اسرائیل است.
2. خاورمیانه عربی همچنان ضدآمریکایی باقی خواهد ماند. ما پیشتر شاهد بودهایم پس از خروج جورج بوش اشغالگر عراق و مسیحی محافظهکار از دایره قدرت، باراک حسین اوباما در جلب قلوب و اذهان اعراب تا چه حد ناموفق بوده است. هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه ایالات متحده هنگام سفر به مصر، کشوری که ظاهرا میان متحدان سکولار و اصلاحطلب آمریکا قرار دارد و دریافتکننده کمکهای دوستانه آمریکاست، با شعار «مونیکا، مونیکا»ی تظاهراتکنندگان معترض به آمریکا مواجه شد. دولت جدید قاهره ظاهرا خواستار آزادی روحانی نابینایی است که در اجرای طرح بمبگذاری سال 1993در مرکز تجارت جهانی در نیویورک نقش داشته و بر ضرورت تشکیل کشور فلسطین به پایتختی بیتالمقدس تأکید دارد. گروههای اسلامگرا با بهره گرفتن از فرصت سقوط معمر قذافی تلاش کردند یک گورستان قدیمی را که طی سالهای جنگ جهانی دوم، نیروهای کشورهای مشترک المنافع بریتانیا که در جنگ با آلمان نازی در شمال آفریقا کشته و در آن دفن شده بودند (به همان رویه آشنای طالبان در بامیان)، ویران کنند. آنچه با قاطعیت درباره سوریه میدانیم این است که اسد از آمریکا متنفر است، شرکای وی در حزب الله از آمریکا نفرت دارند، حامیان او در ایران از آمریکا بیزارند، تندروهای القاعده که میخواهند اسد را از سریر قدرت پایین بکشند، از آمریکا متنفرند، حتی شورشیان اصلاحطلب میانهرو از اینکه آمریکا صرفا بهصورت پنهانی از آنها حمایت میکند، از واشنگتن نفرت دارند و یا اگر به قدرت برسند، بهانههای دیگری برای نفرت از آمریکا خواهند یافت. کمکهای ایالات متحده، سیاستهای مهاجرتی سهلانگارانه آمریکا در قبال مسلمانان و اعراب، حمایت آشکار واشنگتن از جنبشهای دمکراتیک، سرنگونی صدام حسین و معمر قذافی، کمکهای گذشته آمریکا به عراقیها، کویتیها، مصریها، فلسطینیان و اردنیها، کمکهای قبلی آمریکا به افغانستان، بوسنی و سومالی، هیچ کدام از این اقدامات از دید اعراب و مسلمانان با حسننیت ارزیابی نمیشود.
3. نفت همچنان بر تفکر استراتژیک در تمام سطوح سایه میاندازد. طی یک دهه آینده، منابع عظیم و جدید نفت و گاز طبیعی که در ایالات متحده، کانادا و مکزیک کشف شده است، چنانچه بهطور کامل مورد بهرهبرداری قرار گیرد، مسیر انتقال سوختهای فسیلی را به آمریکای شمالی به کلی دگرگون خواهد کرد. افزایش چشمگیر تولید روزانه - علاوه بر سایر عوامل - به ایالات متحده اجازه خواهد داد انعطافپذیری و قدرت مانور بیشتری در سیاست خارجی داشته باشد و از نگرانی و بیم کنونی خود درباره ممنوعیت، تحریم و دستکاری قیمت نفت توسط اوپک رها شود. در چنین حالتی، ظهور غیرمنتظره اسرائیل بهعنوان رژیمی وابسته به انرژی و نیز دستیابی به منابع نفت اعراب - علاوه بر اعمال نفوذ دلارهای نفتی خاورمیانه در صحنههای جهانی - دیگر بر سیاست خارجی واشنگتن سایه نخواهد انداخت. چه خوب و چه بد، ممکن است طی پنج سال آینده آمریکا دیگر نگرانی بابت قدرت براندازی و دگرگونی جنبشهای دمکراسیخواهانهای از نوع بهار عرب، نداشته باشد. در حال حاضر، آمریکا حتی نسبت به نبود یا تضعیف حکومتهای قانونی میان همسایگان خود ازجمله کوبا، اکوادور، نیکاراگوئه، پرو و ونزوئلا احساس نگرانی و خطر میکند.
4. گسترش تکنولوژی هستهای ممکن است دیگر مایه نگرانی جامعه بینالمللی نباشد. در حال حاضر، اغتشاش در خاورمیانه بیش از حدی است که جامعه بینالمللی بخواهد در پی کنترل و نظارت بر گسترش سلاحهای هستهای باشد. با خروج نیروهای غربی از افغانستان، باید انتظار بالا گرفتن تنش را بین افغانستان و پاکستان هستهای و بین پاکستان هستهای و هند هستهای داشته باشیم. کسی نمیتواند در حال حاضر تشریح کند حمله پیشگیرانه اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران، یا اعلام اینکه ایران سرانجام به سلاح هستهای دست یافته است یا وقوع هر دو احتمال، تا چه حد منطقه را بیثباتتر از قبل خواهد کرد. چنان چه سوریه، کرانه غربی، اردن و مصر به دولتهایی الهام گرفته از اخوانالمسلمین روی آورند - که در آیندهای نزدیک بسیار محتمل است - آمریکا شاهد بازگشت منطقه به معادلات پیش از سال 1973(زمان آخرین جنگ سراسری اعراب با اسرائیل) خواهد بود و [ایدئولوژی] اسلام جای موضع واحد کشورهای طرفدار شوروی را خواهد گرفت و به دشمنی کشورهایی که در خط مقدم رویارویی با اسرائیل قرار دارند، وحدت میبخشد. در چنین وضعیتی، کشورهای عرب طبعا بهدنبال ظرفیت بازدارندهای خواهند بود که تضمین کند ضربههای سالهای 1967و 1973دیگر به مثابه شکست قطعی اعراب در مقابل اسرائیل نخواهد بود.
5. در تلاش برای اعمال نفوذ بر تغییرات خاورمیانه، آمریکا هیچ متحدی نخواهد یافت. تلاش برای بازتعریف مناسبات منطقه با روسیه ولادیمیر پوتین، فاجعه تحقیرآمیزی بود. تنها نکتهای در افراطگرایی اسلامی که میتواند مورد توجه پوتین باشد، این است که بحران در خاورمیانه به هر شکل، تأثیر منفی برای آمریکا داشته باشد. چین در این منطقه بهدنبال نفت است. رهبران پکن تا جایی که بتوانند در کنار هر دولتی که نفت آنها را تأمین کند، خواهند ایستاد و در مقابل، باید موضع ضدآمریکایی خود را پررنگ کنند؛ فرصتی که کارتهای بازی بیشتری در اختیار چین قرار میدهد. اروپای به لحاظ مالی گرفتار، دیگر ماجراجویی خود را در لیبی تکرار نخواهد کرد. ملل جنوب اروپا که بیواسطه تحتتأثیر بحران خاورمیانه قرار دارند، همگی ورشکسته و خلع سلاح و نسبت به منابع انرژی خود دچار بدبینی مفرط هستند. یک آلمان غیرمداخلهگر اختیار تصمیمگیری درباره بقای محدوده یورو ندارد اما به لطف تأمین واحد پولی که این روزها بهشدت مورد نیاز است، از حق وتو درباره اقدامات آینده اتحادیه اروپا برخوردار خواهد بود.
ترکیه بیثباتترین و غیرقابل اعتمادترین متحد جدید اوباماست. آنکارا هنگامی که تلاش میکند نظر شرکای جدید خود را در جهان اسلام جلب کند، هرچه بیشتر از ایالات متحده فاصله میگیرد و تنها زمانی تن به همکاری با واشنگتن میدهد که تلاشهایش ناموفق بودهاند؛ مانند مورد سوریه.
ناتو درختی در حال خشکیدن است، چرا که آمریکا پیش از این از تغییر محور قدرت خود به آسیا خبر داده و اروپا نیز فاقد سرمایه و پول لازم برای تأمین هزینههای ناتو است. سازمان ملل در این میان بیشتر شبیه یک شوخی است. این سازمان هرگز نتوانسته در مورد سوریه یک قطعنامه مؤثر، همانطور که درباره لیبی مشاهده شد، به تصویب برساند؛ چه غرب با سوءاستفاده از قطعنامههای سازمان ملل در مورد لیبی برای کمکهای بشردوستانه و منطقه پرواز ممنوع و اجرای عملیات نظامی خود در این کشور، روسیه و چین را نسبت به نیات خود بدگمان کرد.
با درنظر داشتن تمام این نکات و واقعیات نومیدکننده، اغتشاش کنونی در خاورمیانه چه حاصل و نتیجهای برای آمریکا خواهد داشت؟ بعضی تحلیلگران توصیه کردهاند که واشنگتن باید روابط خود را با اسرائیل که تنها ملت طرفدار آمریکا در کل منطقه است، بهبود بخشد. دولت اوباما اما نشان داده است هر تحول مثبتی در روابط واشنگتن و تلآویو بیشتر به نفع جهان عرب تمام میشود و اسرائیل را آسیب پذیرتر نشان میدهد.
عاقلانهترین راه برای واشنگتن این است که سیاست خاورمیانه خود را فارغ از جنبههای شخصی و موردی و به شکلی نظاممند پی بگیرد و صراحتا اعلام کند آمریکا تا جایی که اغتشاش کنونی مجال دهد، از دولتهای قانونی (و نه صرفا همهپرسیهایی که برگزار میشود) حمایت میکند؛ تا جایی که یک جامعه شفافیت دارد، به حقوق بشر احترام میگذارد و برمبنای نظر اکثریت اداره میشود، آمریکا از آن حمایت میکند و در غیراین صورت خیر. در واقع، آمریکا بهزودی با جنبشهایی مذهبی مواجه خواهد شد که بهتدریج رقبای سکولار خود را در تنگنا قرار میدهد. ایالات متحده باید به روند کنونی اکتشاف منابع انرژی - بهخصوص با اجاره اراضی فدرال دارای ذخایر نفت - سرعت بخشد، خط لوله کی استون را کامل کند و در مناطق دور از ساحل آلاسکا که برخوردار از ذخایر غنی نفتی هستند، کار حفاری را ادامه دهد.
در مجموع، نامها و چهرهها در خاورمیانه میآیند و میروند. آنها میتوانند جنبشهای مردمی باشند، یا فاشیسم الهام گرفته از هیتلر، ناصریسم، ایدئولوژی بعث، دنباله روی از شوروی و اینک اسلامگرایی و حکومت مذهبی. مفتی اعظم ساده دیروز، اینک تبدیل به حسن نصرالهت زیرک شده است و احتمالا در آینده بسیار باهوشتر - احتمالا مشابه محمد مرسی - نیز خواهد شد. طی تنها چند دهه، حسنی مبارک از یک کارچاق کن دوره ناصر به جانشین محبوب انورسادات، متحد بسیار فاسد اما به لحاظ استراتژیک مهم آمریکا، دشمن افکار عمومی اعراب و اینک جنازهای که نفس میکشد، تبدیل شده است.
* استاد محقق بنیاد هوور نشنال ریویو
ترجمه :حمیدرضا خطیبی